از بودن و نوشتن

به احترام بیان و آدم‌هایش

سلام به دوستان عزیز نادیده‌ام. سلام به کسانی که من و وبلاگم را بی‌بهانه می‌خوانند. سلام به تویی که شاید در یک روز بارانی خیلی اتفاقی از اینجا گذشتی و چیزی از تو در وبلاگم جا ماند. تو شاید مرا نشناسی، ندانی اهل کجایم، ندانی پیشه‌ام چیست و علایق و اعتقاداتم کدام، اما این چیزها که اهمیتی ندارد، چیزی که ما را به هم نزدیک می‌کند نوشته‌هایمان است. اینکه من و تویی که اینجاییم به قدرت "واژه" ایمان داریم، معتقدیم که کلمات بار دارند، وزن دارند، خالی از ذوق و احساس نیستند. 
این روزها از گوشه و کنار شایعاتی می‌شنویم مبنی بر اینکه سرنوشت بیان هم شبیه به میهن‌بلاگ می‌شود و یک روز صبح که از خواب بیدار شویم تابلویی در ورودی بیان می‌بینیم که روی آن نوشته «این مکان واگذار شده است». صاحب‌خانه فروخته و رفته، اسباب و اثاث وبلاگ ما را هم در کوچه انداخته، ما می‌مانیم و حسی غربتی که با ماست. اما بیان عزیز، من دلم به تو قرص است، می‌دانم که هستی و می‌مانی. حتی اگر تیشه به ریشه‌ات بزنند دوباره جوانه می‌زنی و زنده می‌مانی. در اندیشه و باور من تو بقای ابدیت داری.
دوست دارم تا زمانی که زنده‌ام همین جا در نقطه‌ای از بیان، در گوشه‌ی دنجی از سرزمین بلاگستان روی صندلی کوچکی مقابل آفتاب باشم و دیگران را به تماشا بنشینم. خیلی وقت است که دیگران را از نوشته‌هایشان می‌شناسم و دلم می‌خواهد دفتر زندگی‌شان را ورق بزنم و برای این کار کجا بهتر از بیان و آدم‌هایش؟ هر چند که این روزها خیلی‌ها نیستند و وبلاگ‌هایشان تار عنکبوت بسته.
آقای بیان روزی اگر صبح شد و تو نبودی، می‌خواهم بدانی که من به تو خیانت نخواهم کرد و در شهر دیگری از سرزمین بلاگستان خانه نخواهم ساخت. هر چند می‌دانم که می‌دانی این حرف‌ها را فقط برای دل‌خوشی‌ات می‌زنم و اعتبار حرف‌هایم تا زمانی‌ است که آن‌ها را تایپ می‌کنم و بعد آن چه بسا دیدی روزی همه را از یاد بردم و هوای منزل دیگر کردم. پس بیا بچه‌ی خوبی باش و بمان و مرا هم بی‌معرفت نکن.

چرا اینجا قابلیت منشن نداره؟

@علی قدیری

متأسفانه فاصله‌ها اینقد زیاده که حتی اگه قابلیت منشن هم اینجا وجود داشت باز صدای ما از این پایین به اون بالاها نمی‌رسید.

سلام.سلام.سلام

این همون چیزی بود که گفتار دل های همه‌ی ماست، گفته‌ی شما ایستاده تشویق شدن داره👏👏👏.:).

سلام‌ها.
خیلی ممنونم :))

سه چهار سالی میشه که با بیان آشنا شدم 

آدماشو دوست دارم 

چون اغلب یه سلیقه مشترک داریم و اونم علاقه به نوشتن و خوندنه...

تو این هیاهو و آشفته بازار دنیای مجازی، ورود به بیان مثل اومدن به یه کافه دنج و خلوته که میشه ازش آرامش گرفت... 

کاش این پاتوق رو ازمون نگیرن...

مشکل اینه که اونا نمی‌دونن اینجا واسه ما یه پاتوقه. صاحب‌خونه‌مون هر موقع دلش بخواد اینحا رو می‌فروشه و می‌ره بدون اینکه به کسی که اونجا رو اجاره کرده بود ازش ذره‌ای فکر کنه، به همین راحتی.

به نظرم باید پذیرفت..

که هر آغازی را پایانی ست...

تو این مورد موافق نیستم. کلی آدم تو بیان وبلاگ دارن، نمی‌شه به همین راحتی گذاشت و رفت.

چقدر ناراحت کننده واقعا ...

آره خیلی.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
.
«قبل تو دنیای من چون برکه‌ای خشکیده بود
با تو اما برکه‌ی خشکیده‌ام دریا شده»
.
Designed By Erfan Powered by Bayan