از بودن و نوشتن

افکار شوم | اعترافی که باید می‌کردم.

اعتراف می‌کنم که اشتباه کردم. اعتراف می‌کنم که اشتباه کردم و اشتباه می‌کنم. اعتراف می‌کنم که آدم بدی هستم و تمام عمر وانمود می‌کردم که آدم خوبی هستم. اعتراف می‌کنم که دروغ‌هایی در زندگی‌ام گفته‌ام، نه به خاطر اینکه آدم دروغگویی هستم؛ نه، فقط می‌خواستم دیگران فکر کنند که من آدم خوبی هستم. گاهی چیزهایی که به زیانم بوده را کتمان کردم تا دیگران گمان کنند که آدم دیگری هستم. من خوب نبودم و وانمود به خوب‌بودن می‌کردم. من خوب نبودم، فقط دوست داشتم که خوب باشم. اما این دوست‌داشتن برای خوب‌بودن کافی نبود. زندگی با من بد تا کرد، همیشه سعی کردم روی مدار خوب‌بودن بچرخم، همیشه سعی کردم طوری باشم که دیگران مرا با چیزهای خوب به یاد بیاورند، اما این‌ها باعث شد گاهی روی چیزهایی که خط قرمزم بود، پا بگذارم. انگار همیشه و در هر کجای زندگی برای به دست آوردن چیزی باید چیز دیگر را فدا کرد. من خوب نبودم، من خوب نیستم. خسته‌ام، خسته از وقت‌هایی که انگار خودم نیستم.

غم این دل مگر یکی و دو تاست؟
Designed By Erfan Powered by Bayan